چهل شب...

میگویند راهش چهل شب است.

میگویند راهش سخت و جانکاه است.

میگویند عقب مانده ای و رسیدن دوباره به کاروان بعید است.

اما گمان من آن است که زندگی ام محتاج گوشه چشم شماست.

شمایی که با عمق اعتقادم منتظرتان هستم.

چراغ راه...

 

بصيرت را چراغ راه كنيد، شهدا ميانه خوبي با انسان هاي بي بصيرت ندارند...

شاید شروعی دوباره...!

از بس ننوشته ام قلمم زنگ زده است.

دلم برای واژه نگاری عارفانه تنگ شده است ... برای هر چه خدایی است

دلم برای همین صفحه هم تنگ است

ایکاش گشایشی در کارم می افتاد تا قلمم روان شود به مدد ساحت عقل

و بنگارد با جوهر اشک چشم...