سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سلام بر آل یاسینsebghah@درایتا
سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین

سلام بر آل یاسینsebghah@درایتا

امثال و حکم نهج البلاغه و تزکیه اخلاقی



مقدمه :
اندرزهای علوی قبل از صدور آن توسط حضرتش عمل شده و حاصل و نتیجه آن در گفتار ، رفتار ، سیاست ، حکومت و قضاوت او تجلی یافته است .   لذا عمل به آنها و سرلوحه زندگی قرار دادن آنها ضمانتی است برای ایمان و تقوای افراد که سرانجام آن سعادت و رستگاری خواهد بود این گفتار در این مقاله به دنبال آن است که تابلویی کوچک از زشت و زیبایی رذایل و فضایل اخلاقی را که بازتابی است از گفتار مثل گونه حضرت امیر (ع) در قالب چند صفت ستوده یا نکوهیده اخلاقی معرفی و بررسی نماید تا در این بین هم برای خود درسی باشد از کلاس علی (ع) و از کتاب نهج البلاغه و هم برای مخاطبان معیاری باشد برای تراز رفتار خود با معیار و مقیاس حضرت علی (ع) گرچه حضرتش فرموده اند که شما نمی توانید همچو من باشید و مثل من زندگی کنید .
جمله موارد کاربرد ضرب المثلها در ادبیات جنبه ی اصلاحی آن در اخلاق و رفتار جامعه می باشد . که
گاه یک عبارت کوتاه و آهنگین یک مثل در نفی و براندازی و یا معرفی یک رذیله اخلاقی و یا به عکس در تثبیت و یا ایجاد یک صفت و حسن اخلاقی آن چنان نقش سازنده ای دارد که چه بسا شعر ، سخنرانی و نوشته دیگر اینگونه نباشد .
حال اگر سرچشمه یک تفضل الهی و یک تربیت ملکوتی در قالب یک کلام روحانی از یک منبع ایمان و تقوا و یک اسوه اخلاق که تربیت آموخته مکتب رسول الله (ص) که خود مصداق « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه » ( احزاب / 21 ) باشد . بی شک تاثیر و سازندگی آن دو چندان خواهد بود . چرا که مثل معمولا نادره گویی حکیمان و اندیشمندان و یا ادیبان است که بسا فقط در قالب یک گفتار نغز صادر شده باشد اما در مورد شخصیت بی مثال و بی بدیل حضرت امیر (ع) ، گفتاری است که در پی خود یک پشتوانه عظیم رفتار را با خود دارد .
زیرا فرمایش حضرتش چنین است که « من نصب نفسه للناس اماما فلیبداً بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره » و لیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه » ( نهج البلاغه ، ح /73)
آن که خود را پیشوای مردم سازد پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خویش بپردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم بپردازد باید به کردار ادب نماید . ( شهیدی ، 1378 ، ص 371)
1 ـ نرم خویی ( اخلاق خوش )
« من لان عوده کثفت اعصانه » ( دشتی ، 1383 ، ص 488 ـ ح / 214 )
هر که را نهال خلق و خوی به بار بود، شاخ و بر او بسیار بود.(شهیدی،1378،ص397)
امام علی (ع) در این سخن حکمت آمیز تمامی انسانها را فرا می خواند که اخلاق خود را ملایم ساخته تا دشمنانشان رانده شده و کم گردند و در نتیجه دوستان و همراهانشان افزون گردند .
قرآن کریم از جمله عوامل اساسی و محوری در رسالت پیامبر (ص) را خوش اخلاقی و نرم خویی ایشان معرفی کرده است و راز موفقیت حضرت را در اخلاق خوش وی می داند از جمله در آیه ی 159 سوره آل عمران می فرماید :
« و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک »
( ای پیامبر ، اگر درشت خوی و سخت دل بودی بی شک از پیرامون تو پراکنده می شدند )
یا در آیه ی 5 سوره ی قلم در تمجید از اخلاق خوش پیامبر (ص) می فرماید :
« و انک لعلی خلق عظیم »
و تو دارای اخلاق بسیار بزرگوارانه ای هستی .
امروزه علمای اخلاق ، جامعه شناسی ، روانشناسی و به طور کلی اندیشمندانی که در زمینه ی انسان ، افکار و رفتار او مطالعه می کنند ، اخلاق نیکو را یکی از خصیه های مهم در موفقیت ، کامیابی و سرافرازی انسان بر می شمارند .
حضرت امیر (ع) نیز در این تشبیه زیبا اخلاق نیکو را منشا گسترش و گستردگی روابط اجتماعی و برخورداری از جنبه ی حمایتی جامعه معرفی می کند .
در فرهنگ ملل مختلف اخلاق نیکو در کلمات بزرگان و حکیمان توصیه شده است که به پاره ای از آنها اشاره می شود .
بحسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
( حافظ ) ( برقعی ، 1367 ، ص 28 )
بزرگترین سرمایه آدی توانگری نیست ؛ بلکه خوی خوش است . ( پوشه ) ( همان ، ص 23 )
زبان خوش مار را از سوراخ بیرون آورد .
( دهخدا 1376 ، ص 892 ـ ج / 2 )
که تندی و تیزی نیاید به کار
به نرمی بر آید ز سوراخ مار
( همان )
در فرهنگ و ادب عربی هم این صفت این گونه تجلی یافته است .
سوء الخلق ذنب لا یغتفر ( جاحظ )
لا قربا کحسن الخلق ( همان )
و انما الامم الاخلاق ما بقیت
فان هم ذهبت اخلاقهم ذهبوا
( احمد شوقی ) ( القاسمی ، 2001 ، ص 194 )
من لانت کلمته وجبت محبته ( القاسمی 2001 ، ص 508 )
2 ـ صداقت و راستگویی
لیصدق رائد اهله ( دشتی ، 1383 ، ص 150 ، خ / 108 )
پیشوای قوم باید با مردم خود با راستی سخن راند .( شهیدی ، 1378 ، ص 102 )
این ضرب المثل با تعبیری این گونه « لا یکذب الرائد اهله » در جلد دوم مجمع الامثال در صفحه 233 آمده است و بدین معنی است که « راند » کس که او را برای یافتن آب و چراگاه و محل اطراق می فرستند ، اگر شخصی دروغگو هم باشد برای این ماموریت دروغ نخواهد گفت چرا که دروغ او هم به زیان خودش و هم به زیان قومش خواهد بود . لذا این جمله ضرب المثل شد برای کسی که انتظار نمی رود که دروغ گوید . و در راستگویی او هم هیچ جای شک و شبهه ای نیست .
حضرت علی (ع) گر چه در جای نهج البلاغه به تناسب سخن و به ضرورت موضوع سفارش به راستی و راستگویی دارند اما در این مثل ضرورت اطاعت و پیروی از اهل بیت علیهم السلام را بیان می دارند و در تاکید و استدلال آن با این مثال فرمایش خود را تحکیم بخشیده و مستند می سازند.
حضرت در خطبه 86 نهج البلاغه راستی را عامل نجات و رهایی و دروغ را عامل هلاکت و خواری معرفی کرده و می فرمایند :
« الصادق علی شفا منجاه و کرامه و الکاذب علی شرف مهواه و مهانه » .
راستگو بر کنگره های رستگاری و بزرگواری است و دروغگو کناره مغاک و خواری
( شهیدی ، 1376 ، ص 68 )
خداوند در قرآن کریم یکی از عوامل پاداشان خود را در قیامت صداقت و راستی راستگویان دانسته و می فرماید : احزاب / 240 : « لیجزی الله الصادقین بصدقهم » .
تا خداوند درستکاران را بر وفق درستیشان پاداش دهد .
صداقت و راستی در فرهنگ تمامی ملل ستوده شده و بر آن سفارش شده که به برخی از آنها اشاره می شود .
راستی کن که راستان رستند
در جهان راستان قومی دستند
( دهخدا ، 1376 ، ص 859 ـ ج / 2 )
راستی از تو و مدد از کردگار . ( دهخدا ، 1376 ، ص 859 ـ ج / 2 )
راستی و سقراط هر دو دوستان من باشند ، لیکن هر گاه این دو به ستیز برخیزند پیروی کردن از راستی سزاوارتر است . ( افلاطون ) برقعی ، 1367 ، ص 164 )
صداقت و راستی در فرهنگ و ادب عربی :
لکل شیء حلیه و حلیه النطق الصدق . ( القاسمی ، 2001 ، ص 324 )
الصدق ینبیء عنک لا الوعید . ( المیدانی ، 1998 ، ص 398 ، ج 1 )
من صدق الله نجا . ( شاهد، 1379 ، ص 166 )
3 ـ اتحاد و انسجام
« یدالله مع الجماعه » ( دشتی ، 1383 ، ص 178 ـ خ / 127)
دست خدا همراه جماعت است .
حضرت امیر (ع) در خطبه ی 127 در اندرز به خوارج این مثل را بیان فرموده و آنها را به وحدت و همدلی و دوری از تفرقه و جدایی فرا می خواند و در این عبارت ید را کنایه از قدرت و نیرو است نتیجه اتحاد و همبستگی دانسته و آنها را تایید شده الهی می داند و بر عکس تفرقه و جدایی را از اهرم های شیطانی دانسته و این گونه مثل می زند که انسان هر گاه از جامعه و اجتماع جدا افتد و یکه تازد همچون گوسفندی است که از رمه جدا گردد و اسیر گرگ شود ، چنین انسانی هم در دام شیطان افتاده و اسیر او خواهد شد .
اتحاد و همبستگی رمز توفیق درهر کاری است و مسلماً جامعه ای به سعادت نزدیک است که تفرقه و تشتت از آن دور است . قرآن کریم نیز مسلمانان را به وحدت و انسجام حول محور الهی فرا می خواند و فرمان می دهد که :
آل عمران / 98 : « و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا »
و همگی به رشته الهی در آویزید و پراکنده نشوید .
جامعه ی جهانی اسلام اگر تنها به این آیه از قرآن کریم عمل کند و حول محور حبل الله که همان قرآن و یا به تعبیر برخی مفسرین دین اسلام که سفارش رسول الله ( ص ) نیز است ، متحد شوند دیگر بسیاری از فرصت ها برای مستکبرین در جهت تفرقه امت اسلامی فراهم نخواهد بود و استکبار کمتر طمع نفوذ در صفوف مسلمانان را در ذهن می پروراند .
اصل اتحاد و همبستگی در میان تمامی اقوام و ملل ، یک عنصر حیاتی موفقیت تلقی شده و بدان پرداخته شده است که می توان موارد زیر را بر شمرد .
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست
( برقعی ، 1367 ، ص 189 ـ ج / 2 )
وقتی عده ای با هم متحد می شوند دیگر بندگی لازم نیست . ( همان ، ص 188 )
آری به اتفاق جهان می توان گرفت . ( دهخدا ، 1376 ، ص 30 ـ ج / 1 )
تجلی اتحاد و همدلی در فرهنگ عربی
اصابع کف المرء فی العد خمسه و لاکنها فی مقبض السیف واحد
( القاسمی ، 2001 ، ص 593 )
علیکم بالجماعه ، فان الذئب انما یصیب من الغم الشارده . ( النبی (ص) ) ( القاسمی ، 2001 ، ص 592 )
4 ـ اعتدال در امور :
« الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجاده » ( دشتی ، 1383 ، ص 48 ـ ج / 16 )
چپ و راست کمینگاه الهی تقوا در افراد رعایت اعتدال در کارها و امور است . به صورتی که انسان هر گاه از حد تعادل که ملاک ایمان و تقوا است خارج گردد به ناچار یا در جانب چپ که افراط است و یا در جانب راست که تفریط است ، فرو خواهد افتاد و فرو افتادن همانا و در دام شیطان اسیر و هلاک شدن هم همانا .
لذا حضرت در خطبه ی 16 ضمن برشمردن ویژگی های افراد در بهشت و دوزخ ، ویژگی های بهشتیان را میانه ـ روی و اعتدال دانسته و خروج از آن را انحراف و سقوط در دوزخ معرفی می نماید .
آری در طریق هدایت راه و مسیر الهی تنها یک راه است و آن هم صراط المستقیم که همواره از خداوند خواهان و خواستار هدایت بر آن راهیم و سایر راهها مسیرهای انحراف از حق و چپ و راست شدن از آن است .
اگر نیک بنگریم در دوران حکومت امام علی (ع) این دو راه انحراف و خروج از مسیر حق را در جمع مردم تحت حکومتش به خوبی مشاهده می کنیم که عده ای حق را می شناختند و در مقابل آن قد بر افراشتند و با حضرتش دشمنی ورزیدند و به مخالفت پرداختند و گروهی دیگر جانب افراط پیموده در راه شناخت حق به بیراهه رفتند و گروه خوارج را تشکیل دادند و آنها هم چه مشکلاتی که نیافریدند و تنها یارانی چونان مالک اشتر در مسیر حق و اعتدال ثابت قدم ماندند و جان خود را بر سر پیمان نهادند . اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط یکی از مختصات اخلاق پسندیده است که همواره مورد سفارش حکیمان و ادیبان بوده است که از جمله گفتار آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد .
از میانه روی یک خوشبختی مپاک سر می زند . ( گوته )
( برقعی ، 1367 ، ص 53 ـ ج 1 )
چنان شیرین مباش که فرو برندات و چنان تلخ مشو که به دور افکنندت . ( دیمقراطیس )
( همان ، ص 152 )
نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت
هر طفلی نی سوار کند تازیانه اش
( صائب )
( شهیدی ، 1378 ، ص 370 )
5ـ حفظ زبان
« اللسان سبع ان خلی عنه عقر » ( دشتی ، 1383 ، ص 46 ـ ج 60 )
زبان درنده ای است ، اگر واگذارندش بگزد . ( شهیدی ، 1378 ، ص 370 )
زبان یکی از اعضایی است که می تواند هم شر مطلق و هم خیر مطلق باشد ، هر گاه کنترلی از سوی نفس بر آن نباشد و یله و رها باشد می تواند با دروغ ، تهمت ، غیبت ، ناحق گویی و ... هلاکت دنیا و آخرت را برای انسان به ارمغان آرد . و هر گاه زبان تحت کنترل نفس بوده و مهار گردیده باشد می تواد با ذکر ، شکر و عبادت منشا خیرات و برکات بسیاری برای دنیا و آخرت باشد .
حضرت امیر (ع) در این مثل حکمت آموز زبان بدون کنترل و رها را درنده ای رها شده و بدون لجام دانسته که دیگران و حتی صاحب خود را می گزد و چه بسا جراحجت ناشی از گزش گزندگان التیام یابد و بهبودی پذیرد اما زخم و جراحت ناشی از زبان هرگز خوب نشود و التیام نیابد و تا مدت ها بر روح انسان اثر گذارد .
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
( سعدی )
آری زبان هم می تواند بهترین عضو بدن باشد که بدان کسب فضایل شود و هم می تواند بدترین عضو بدن باشد و برای صاحبش عذاب و رنجش دنیوی و اخروی را به همراه داشته باشد ، آنچه بستر ساز این نقش برای زبان است همان کنترل یا عدم کنترل است که در فرمایش امام علی (ع) بدان اشاره شده است .
قرآن کریم نیز در تبیین محصول زبان یعنی سخن و کارکردهای متفاوت آن این گونه می فرماید که : « الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء » .
آیا ندانسته ای که خداوند چگونه مثلی می زند که کلمه ی پاک مانند درختی پاک است که ریشه ای استوار است و شاخه ای سر به آسمان دارد .
ابراهیم / 26 : « و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیئه اجنثت من فوق الارض مالها من قرار » .
و مثل کلمه ی پلید همانند درختی است پلید که از روی زمین بر کنده شده و استوار نباشد .
زبان در امثال و حکم فارسی این گونه توصیف شده است .
زبان سرخ سر سبز دهد بر باد .
زبان بسته بهتر که گویا بشر . ( دهخدا ، 1376 ، ص 893 ـ ج / 2 )
میراث کهن زبان عربی و بازتاب زبان در اندیشه ها :
احفظ لسانک ایها الانسان
لا یلد غنک انه ثعبان
کم فی المقابر من قتیل لسانه
کانت تهاب لقائه الشجعان
( القاسمی ، 2001 ، ص 459 )
لسان الجاهل مفتاح حنفه . ( مجاهد ، 1379 ، ص 165 )
لسانک حصانک ان صنته صانک و ان هنتته هانک . ( القاسمی ، 2002 ، ص 496 )
و احفظ لسانک ان تقول فتبتلی
ان البلاء موکل بالمنطق
(صالح بن عبدالقدوس)
6ـ پاک طینتی و عزت نفس
« المنیه و لا الدینه » ( دشتی ، 1383 ، ص ـ ح / 396 )
مردن و خواری نبردن . ( شهیدی ، 1378 ، ص 432 )
این ضرب المثل امام (ع) که در بسیاری از معجمهای عربی از جمله معجمه الامثال صفحه 303 ج / 2 میدانی و فرائد الادب صفحه ی 248 نیز ذکر شده حکایت از یکی از خصلتهای اخلاقی ستوده ی انسان دارد که عبارت است از حفظ خود از خفت و خواری و عزیز شمردن نفس و تن ندادن به ذلت و خواری است .
در این مثل مرگ با عزت بر زندگی با ذلت و خواری ترجیح داده شده است ، که این اوج تعالی و روح
بشر است که قدر و بهای خود را بسیار پر اوج و قیمتی می داند و تن به ذلت نمی دهد .
مکتب حیان بخش و عزت آفرین اسلام تعالیم و دستورات بسیاری را از زبان راهبران الهی خود برای پیروانش به ارمغان نهاده است که علاوه بر ضرب المثل حضرت امیر (ع) می توان به فرموده ی فرزند آن حضرت یعنی پیشوای آزادگان امام حسین (ع) اشاره کرد که فرمودند : « انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما» ( مطهری 1372 ، ص 219 ) من مرگ را جز خوشبختی و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و ذلت نمی دانم .
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
آری هر گاه انسان به مناعت طبع و عزت نفس دست یافت ، خود را بسیار ارزشمند تر و گرامی تر از آن می داند که دامن به گناه آلاید و نفس خویش را پست و حقیر سازد و ذلت و خفت را برای خود خریدار شود .
انسان های بزرگ در طول تاریخ همواره با برخورداری از این فضیلت قله های موفقیت را فتح کرده اند و در اوج عظمت و عزت در این باره گفته اند که برخی از آنها اشاره می شوند .
مرگ به راستی ز زندگانی اندر شماتت دشمنان ( دهخدا ، 1376 ، ص 1351 ـ ج / 3 )
عزت ز قناعت است وخواری ز طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب
( همان ص 1099 ـ ج / 2 )
میراث فرهنگ عربی و عزت نفس :
الموت السجیح خیر من الحیاه الذمیمه ( المیدانی ، 1998 ، ص 303 ، ج / 2 )
اکنون پس از ذکر و بررسی چند صفت حمیده اخلاقی در امثال علوی بر آنیم تا متقابلاً چند صفت رذیله که در امثال نهج البلاغه حضرت امیر (ع) آنها را معرفی کرده است بررسی نموده و در حد بضاعت خود به شرح و تبیین آن بپردازیم . چرا که تزکیه آراستن و پیراستن است ، و باید در راه کسب فضایل کوشید و برای دفع رذایل همت کرد .
7 ـ « الحسد یاکل الایمان ، کما تاکل النار الخطب » ( دشتی 1383 ، ص 110 ـ ج / 86 )
بر هم حسد مبرید که حسد ایمان را می خورد ، چنانکه آتش هیزم را . ( شهیدی ، 1378 ، ص 68 )
این فرمایش که از قول پیامبر (ص) و امام صادق (ع) هم نقل شده بیانگر یکی از بزرگترین بیماریهای روحی و نفسانی است . چرا که این بیماری روحی به دنبال خود کینه و حقد ، عداوت دشمنی و ... را هم خواهد آورد و هستی ایمان فرد را چونان خرمنی از هیزم که با جرقه ای از آتش به خاکستر بدل شود نابود می سازد . امام علی (ع) در این خطبه که این مثل در آن ذکر شده هشدار می دهد که حسد نورزید که سرانجام آن این چنین است .
این صفت رذیله اخلاقی در قرآن هم نکوهش شده و آیات زیادی در مورد آن آمده است که از جمله آنهاست « ام یحسدون الناس علی ما اتاهم من فضله » ( النساء ـ 54 )
یا مگر به خاطر آنچه خداوند از لطف خویش به مردمان بخشیده به آنان رشک می برند .
در کتاب قلب سلیم آیت الله دستغیب شیرازی صفحه ی 402 از قول امام صادق (ع) ریشه این بیماری نفسانی اینگونه بیان شده است « حسد اصلش ناشی از انکار نعمت های الهی و کوردلی است که این دو بالهای کفرند . و با این بیماری بود که فرزند آدم به حسرت ابدی مبتلا شد پس از کشتن هابیل و
و هرگز از آن رهایی نیافت » .
حسد در فرهنگ تمامی ملل و اقوام مذموم و نکوهیده شده است در امثال فارسی زبانان در این باره آمده است :
حسد آنجا که اتش افروزد
خرمن عقل و عافیت سوزد
( دهخدا ، 1376 ، ص 695 ـ ج / 2 )
اگر حسود نباشد جهان گلستان است . ( همان ، ص 206 ، ج / 1 )
حسود از فربه شدن دیگران لاغز می شود ( هوراس ) ( برقعی ، 1367 ، ص 99 ـ ج / 2 )
حسد در اندیشه ی ادیبان و اندیشمندان عرب : الحسد مطیه التعب . ( القاسمی ، 2001 ، ص 157 )
و فی تعب من یحسد الشمس نورها
و یطیع ان یاتی لها بضریب
( المتنبی )
( القاسمی 2001 ، ص 157 )
ان الحسود و ان اراک توددا
منه اضر من العدو الحاقد
( الطغرایی )
( القاسمی ، 2001 ، ص 157 )
و فی تعب من یحسد الشمس نورها
و یطیع ان یاتی لها بضریب
( المتنبی )
( القاسمی ، 2001 ، ص 157 )
ان الحسود و ان اراک توددا
منه اضر من العدو الحاقد
( الطغرایی )
( القاسمی ، 2001 ، ص 157 )
8ـ پرهیز از پرگویی :
« من اکثر اهجر » ( دشتی ، 1383 ، ص 388 ـ ن / 31 )
آنکه پر گوید یاوه سرا است . ( شهیدی ، 1378 ، ص 305 )
این مثل علوی در بسیاری از معجمهای امثال عربی از جمله المستقصی ، مجمع المثال و ... آمده است و بیانگر ارزش و اهمیت سنجیده سخن گفتن است .
حضرت در وصیتی که به فرزندانش و همه آنها که این وصیت به دستشان برسد توصیه می فرمایند . که از پر گویی و یاوه سرایی بپرهیزید ، زیرا که پرگویی پر خطایی را به دنبال دارد که سرانجام آن اعتذار و عذرخواهی از خلق و یا گناه و معصیت به درگاه خالق است و هر دو منتهی به خسران و زیان دنیوی و اخروی است .
حکیمان و انیدشمندان برای بیان ارزش و اهمیت خاموشی و یا سنجیده و به جا گویی گفته اند که : اگر گفتن سخن چون سیم باشد ، خاموشی و سکوت چون زر است . لذا هر فردی باید قبل از گفتن اندیشه کند و به اقتضای شرایط سخن را سنجیده و به حد تکافو بیان کند ، که بیش گفتن آن به فرمایش مولا علی (ع) یاوه سرایی است .
قرآن کریم به انسان هشدار می دهد که ای انسان سخن که بر زبان می رانی مواظب باشد که رقیب و عتید بر آن نظارت داشته و ثبت و ضبط می کنند و برای تو ثواب و عقاب به دنبال خواهد داشت .
« ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید » ( ق ـ 18 )
سخن به زبان نمی آورد ، مگر آنکه نگهبانی حاضر و ناظری نزد اوست .
شاعران و ادیبان در این خصوص جملات نغزی دارند که به برخی از آنها اشاره می گردد .
دانا چو طلبه عطار است خاموش و هنرنمای ، و نادان چون طبل غازی بلندآواز و میان تهی . ( سعدی )
( برقعی ، 1367 ، ص 213 ـ ج / 1 )
اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آرند ، بهتر که سخن گویی و خاموشت کنند . ( همان ، ص 214 )
اگر طوطی زبان می بست در کام
به خود را در قفس می دید نه دام
( دهخدا ، 1367 ، ص 219 ـ ج )
خاموش دوم سلامت است . ( همان )
بازتاب پرگویی در فرهنگ عربی :
المکثار کحاطب لیل . ( المیدانی ، 1998 ، ص 303 ـ ج / 2)
اذا تم العقل نقص الکلام . ( امام علی (ع) ( نهج البلاغه ، ح / 71 )
من اطال الکلام فی ما لاینبغی عرض نفسه الی ما لاینبغی . ( ابن رشد ) ( القاسمی ، 2001 ، ص 489 )
دل نبستن به دنیا
« مثل الدینا مثل الحیه ، لین مسها ، قاتل سمها » ( دشتی ، 1383 ، ص 440 ـ ن / 68 )
دنیا همچون مار است ، پسودن آن نرم و هموار و زهر آن حانشکار ( شهیدی 1378 ، ص 352 )
این ضرب المثل زیبای امام علی (ع) که خطاب به شخصیتی بس والا مقام یعنی سلمان فارسی فرموده اند حکایت از اهمیت موضوع و نگاه ویژه امام به دنیا می باشد . گر چه حضرت در جای جای نهج البلاغه راجع به دنیا مطالب ارزنده ای را بیان می فرمایند . اما اهمیت این جمله امام نظر به مخاطب و محتوای عبارت است که برای شخصیتی همچون سلمان هشداری در مورد دنیا دادن بیانگر این موضوع است که دام دنیا بس وسیع و برای افراد خاص و با ایمان نیز گسترده است . اگر این فرمایش امام (ع) را با فرموده ی نبی اکرم (ص) که فرموده اند :
« حب الدنیا راس کل خطیئه »
دنیا دوستی سرآمد هر گناهی است .
با هم بررسی کنیم اهمیت موضوع بیشتر روشن خواهد شد . نرمی و لطافت ، خوش خط و خالی دنیا کنایه از فریبایی و فریبندگی دنیا دارد ، که هر گاه انسان دل بدان بست آن را لمس کرد فریفته ی آن می شود و دل می سپرد . گر چه مخاطب این فرمایش در اوج ایمان و تقوا قرار دارد که از دام دنیا رسته است و دل بدان بسته اما سخن حکایت از آن دارد که انسانهای معمولی باید بسیار مراقب باشند که این عروس هزار داماد آنها را نفریبد . آری تنها حضرت امیر است که می تواند در خصوص دنیا فریاد برآرد که ای دنیا این دام بر مرغی دیگر نه که عنقا شکار تو نشود و من تو را سه طلاقه کرده ام و هرگز فریب تو را نخواهم خورد .
« هیهات غری غیری ، لا حاجه لی فیک ، قد طلقتک ثلاثا رجعت فیها » ( نهج البلاغه ، ح / 77 )
هرگز ! جز مرا بفریب ! مرا به تو چه نیازی است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته ام و بازگشتی در آن نیست .
و انسانهای معمولی باید همواره مراقب و با تزکیه و تقویت ایمان خویش خود را از دامهای فریبنده دنیا مصون دارند .
( دنیا در انیدشه ی حکیمان و خردورزان )
سقراط : دنیا به آتش افروخته ماند که چون زیاده طلب کنی سوخته شوی چون به قدر حاجت برگیری با فروغ آن راه را از چاه بازشناسی . ( برقعی ، 1367 ، ص 242 ـ ج / 1 )
دنیا نیرزد که پریشان کنی دلی ( دهخدا ، 1367 ، ص 830 ـ ج / 2 )
دنیا و انعکاس آن در آیینه اندیشه و فرهنگ عربی
اری الناس و الدنیا کلابا و جیفه و فی نعها بعض یعر علی بعض ( التنوخی ) ( القاسمی ، 2001 ، ص 208 )
طلاق الدنیا مهر الجنه . ( القاسمی ، 2001 ، ص 208 )
احذرکم الدنیا و حلاوه رضاعها ، و مراره فطامها . ( النبی (ص) ) ( القاسمی ، 2001 ، ص 208 )
پرهیز از فخر فروشی :
« حد قدح لیس منها » ( دشتی ، 1383 ، ص 372 ـ ن / 28 )
آوازای است نارسا ( شهیدی ، 1378 ، ص 291 )
این ضرب المثل علوی در جایی بیان می شود که شخص به کسی یا چیزی بنازد و افتخار کند که خود از آن نباشد . معنی ظاهری مثل اینگونه است : قدح جمع آن قداح است و آن یکی از تیرهای قمار است در عرب .
که چون تیرها را به هم زنند و میان آنها تیری باشد از جنس دیگر تیرها . آوازی از آن بر آید متفاوت از آواز دیگر تیرها .
حضرت علی (ع) این مثل را در مورد معاویه به کار می برد که بر رسالت و بعثت پیامبر به خود بالیده بود . حضرت در جواب معاویه با بیان این مثل عدم تناسخ این مطلب را گوشزد فرموده و معاویه را نهیب می زند که تو ای معاویه از آزاد شدگانی تو را چه رسد که بر مقام و مرتبت محمد (ص) فخر کنی و مباهات ورزی .
گر چه شان صدور این مثل مطابق با آنچه ذکر آن رفت بوده می باشد ، اما محتوای کلی مثل حکایت از پرهیز از فخرفروشی و مباهات است نسبت به داشته ها ، حال اگر نسبت به نداشته های خود و یا داشته های دیگران مباهات ورزد نهایت کوته بینی و خام اندیشی خود را ثابت کرده است .
در اصول اخلاقی اسلام این صفت یعنی فخرفروشی سخت مذمت و نکوهیده شده است و قرآن هم در این راستا می فرماید :
نساء / 36 : « ان الله لا یجب کل مختال فخور » .
خداوند کسی را که متکبر فخرفروش باشد ، دوست ندارد .
در فرهنگ زبان و ادب فارسی نیز تکبر ورزیدن و فخرفروشی در سخن بزرگان ، ادیبان و شاعران مذمت شده است .
زاهد غرور داشت سلامت نبوده راه
رند از ره نیار به دارالسلام رفت
( سعدی )
( برقعی ، 1367 ، ص 93 ـ ج / 2 )
فخر آن سر که کف شاهش برد
ننگ آن سر که بغیری سر بود
( مولوی )
( دهخدا ، 1367 ، ص 1135 ـ ج / 2 )
ادب عربی و بازتاب فخر و مباهات بی مورد :
وماالفخر بالعظم الرمیم و انما
فخار الذی یبقی الفخار بنفسه
( الحریری )
(القاسمی،2001،ص431)
اذا ما المدح سار بلا ثواب
من الممدوح فهو له هجاء
( ابن الرومی )
( القاسمی ، 2001 ، ص 512 )
من یمدح العروس الا اهلها ( القاسمی ، 2001 ، ص 512 )
دوری کردن از بدیها
« الشر بالشر ملحق » ( دشتی ، 1383 ، ص )
شر به شر می پیوندد . ( شهیدی ، 1378 ، ص 354 )
امام علی (ع) در نامه ای به حارث همدانی می فرماید : از همنشینی با فاسقان و گناهکاران دوری گزین که بدی بدی می آفریند و به بد می پیوندد . حضرت در این توصیه دلیل هشدار و پرهیز از همنشینی با بدان را اینگونه معرفی کرده که بدیها آنقدر شعاع تاثیرش گسترده است که می تواند به هم بپیوندد و افزایش یابد .
این مثال امام علی (ع) بیانگر اهمیت و دقت در انتخاب دوست و همنشین است ، چرا که همنشین بد می تواند بدی ایجاد کرده و انحراف ایجاد کند ، لذا حضرت اینگونه آورده اند که فاسقان به دنبال ایجاد فسق در تو و افزایش فسق و گناه هستند ، زیرا گرایش شر به شر است . پس باید مواظبت کرد که هم دوستان صالح و متقی انتخاب کرد و هم در تزکیه نفس و زدودن رذایل اخلاقی گام برداشت که خاصیت رذالت ها رشد و تکثیر آنهاست .
ای نیک ! با بدان نشین هرگز
خوش نیست وصله ، جامعه ی دیبا را
( پروین اعتصامی )
آری همنشینی با بدان برای انسانهای صالح و متقی دامن به گناه آلودن است و دیبا وصله کردن که نتیجه آن در دنیا سرزنش و حسرت است و در آخرت عذاب و وحشت . پس باید دامن همت بالا زد و برای حفظ پاکی دل و صفای باطن از فاسقان دوری گزید . شرور نفسانی که همان اخلاقهای ناپسند و رذل است را اصلاح کرد .
در فرهنگ فارسی ملاک ارزیابی و ارزشیابی فرد را همنشین او تلقی کرده اند و اینگونه آورده اند که :
تو اول با کیان دوستی
که آنگونه بگویم که تو کیستی
بله دوست بر هویت و اخلاق انسان اثر گذاشته و به دنبال تلاش برای همرنگی با خود است ، پس باید چشم باز کرد دوستان را شناخت و از میان آنها بهترین را انتخاب کرد .
این مثل امام (ع) در فرهنگ امثال فارسی اینگونه تجلی یافته است .
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
( نظامی)
( دهخدا ، 1367 ، ص 1191 ـ ج / 3 )
کج با کج گراید راست با راست ( همان ، ص 1195 )
دوری گزیدن از شر و بدی در فرهنگ عربی :
اترک الشر یترکک . ( القاسمی ، 2001 ، ص 286 )
الشر قلیله کثیر . ( القاسمی ، 2001 ، ص 286 )
الشر للشر خلق . ( القا سمی ، 2001 ، ص 286 )
الخیر لا یاتیک مجتمعا
و الشر تسبق سیله مطره
( القاسمی ، 2001 )

  1. فهرست منابع و مصادر :
  2. ـ قرآن کریم ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی. چاپ اول ، تهران : انتشارات نیلوفر و جامی( 1374 )
  3. ـ باقریان محمدی ، مسعود 1385 ، معلم نفس خویش باش . چاپ اول ، اصفهان ، گفتمان اندیشه معاصر
  4. ـ برقعی ، سید یحیی 1367 ، چکیده اندیشه ها .چاپ ششم ، قم ، چاپ حکمت
  5. ـ دشتی ، محمد 1383 ، ترجمه نهج البلاغه .چاپ دوم ، قم انتشارات حضور
  6. ـ دهخدا ، علی اکبر ، 1367 ، امثال و حکم ، چاپ نهم ، تهران ، انتشارات امیر کبیر .
  7. ـ رضوی ، سید محمد ، 1383 فرهنگ امثال قرآن و معادلهای آن در زبان فارسی.چاپ اول ، تهران ، انتشارات چاپ و نشر بین الملل
  8. ـ صاحبی ، هادی ، 1381 مثلهای رایج در زبان عربی.چاپ اول ، تهران انتشارات مدرسه
  9. ـ القاسمی ، علی 2001 معجم الستشهادات؛چاپ اول ، بیروت : مکتبه لبنان ناشرون
  10. ـ عبدالباقی ، محمد فواد ، 1374 ، معجم المفهرس لا لفاظ القرآن الکریم.چاپ دوم تهران ، انتشارات اسلامی
  11. کورانی ، حسین ، 1410 ، القلب السلیم.چاپ اول ، بیروت : دارالبلاغه
  12. ـ مطهری ، مرتضی 1372 ، حماسه حسینی.چاپ شانزدهم ، قم ، انتشارات صدرا .
  13. ـ میدانی ، ابوالفضل ، 1972 و 1988 ، مجمع المثال؛چاپ سوم ، بیروت : دارالفکر
  14. ـ مجاهد ، احمد 1379 ترجمه ی خزینه الامثال ، چاپ اول ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران

منبع:نشریه فصلنامه قرآنی کوثر؛حسن کاظمی سهلوانی-کارشناس ارشد علوم قرآن وحدیث؛شماره28


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد